Warning
  • JLIB_APPLICATION_ERROR_COMPONENT_NOT_LOADING
  • JLIB_APPLICATION_ERROR_COMPONENT_NOT_LOADING
  • JLIB_APPLICATION_ERROR_COMPONENT_NOT_LOADING
  • Error loading component: com_content, Component not found.
  • Error loading library: joomla, Library not found.
  • Error loading library: joomla, Library not found.
  • Error loading library: joomla, Library not found.
  • Error loading component: com_content, Component not found.
  • Error loading component: com_content, Component not found.

دگردیسی- محمد احمدی زاده

ایران، سرزمین پهناور و کهنسال، همان قدر که با قالی های زیبا برای مردم بیرون از مرزهایش آشناست،  با مبارزانش علیه ظلم و فساد برای مردم خود شهرت دارد. گرچه قالی های خوش نقش و نگارش توانست چشمان جهانیان را به خود خیره نماید، مبارزات خونین مردمانش نتوانست زمین های خشک و بی آب و علف ظلم و جور را به دشت های مملو از گل های خوش عطر تبدیل نموده و بوی خوشبختی برای فرزندانشان به ارمغان آورد.
آذربایجان که همواره سر زخمی  گربه رنجور جغرافیای ایران بوده است، گرچه در تمامی این مبارزات حق طلبانه از انقلاب مشروطه گرفته تا انقلاب 57، نتوانسته جایگاه  سر بودن خود را تا به آخر حفظ نماید، اما به لحاظ اکثریت نفوسش و همچنین موقعیت جغرافیایی اش در تاثیر گرفتن از کشورهای همسایه خود، بیشتر به عنوان بازوی توانای این مبارزات نقش موثری بازی کرد. مبارزات بی ثمری که نه تنها برای شکار موش های موذی، جان تازه ای به این گربه ملول نبخشید بلکه سرش را و همچنین دیگر اعضای بدنش را بیش از پیش میزبان کنه های خونخواراستعمار نمود
در سالهای اخیر که موج های نوین هویت طلبی ها همانند دیگر نقاط  کشور از آذربایجان نیز به پا خاسته اند، بسان امید تازه ای به نظر می رسند که برای رسیدن به داروهای کنه کش در روح اعضای بدن کشورایران دمیده شده اند. غافل ازاینکه این داروهای سمی اگر به روشهای نامناسب و دوزاژ غیراستاندارد بکار برده شوند به همان اندازه که زندگی کنه های بیماریزا را مختل خواهند نمود، موجبات مسمومیت خود میزبان را نیز می توانند به همراه داشته باشند.
جوان ایرانی اعم از فارس، ترک، کرد، عرب، بلوچ و...که در اثر ویرانی و تباهی کشورش به دست مشتی چپاولگر و دزد، روح مغرورش رنجیده، غرور و امید به زندگی اش به پایینترین حد خود رسیده است، در موقعیتی قرار دارد که حتی دلش را با کوچکترین خبر موفقیت ملی که هیچ تاثیری در بهبود وضعیت زندگی آتی او نخواهد گذارد، خوش میکند. شنیدن خبر موفقیت یک ریاضیدان ایرانی الاصل خارج نشین، برای یک جوان ایرانی که تمامی آمال و آرزوهای زندگی اش بازیچه دست تهی مغزان دزد شده است، بسان لیوان شرابی می شود که ساعاتی از روز برای وی مستی زودگذر به همراه می آورد. از موفقیت یک تیم ورزشی ایران در صحنه رقابت های بین المللی چنان  سرمست می شود که برای مدتی هر چند کوتاه، تباه شدگی زندگی خودش را به باد  فراموشی می سپارد و دیدگانش از اینکه این موفقیت در عرصه جهانی بنام همان دزدان آمال و جوانی وی رقم خواهند خورد کور می شود. احساس نیاز به یک غرور کاذب به حدی می رسد که جوان ایرانی حتی با یاد و خاطره سرداران شهید جنگ نکبت بار نیز تغذیه می شود. خاطرات سرداران شهیدی که دوباره و به شکلی موذیانه توسط هم قطاران جان سالم برده از جنگ، در افکار مردم تزریق می شوند. سرداران شهیدی که اگر آنها نیز زنده می ماندند، هم اکنون در کنار دیگر هم قطارانشان به چپاول مال و ثروت مردم و تباهی آرزوهای جوانان ایران می پرداختند.
اما داستان غرور شکست خورده جوان غیرفارس ایرانی بیش از اینکه به بیرون از مرزها ارتباط داشته باشد، بیشتر در داخل خاک کشور رقم خورده است.
عصیان جوان ترک ساکن آذربایجان، آمیخته ای از عکس العمل وی نسبت به تباه شدگی زندگی آینده اش و سرکوب هویت، تاریخ و زبان مادری اش می باشد. اما در اکثر اوقات این نوع عکس العمل ها نیز به عمد ویا به سهو تبدیل به احساس غرورهای کذایی می شوند که به عنوان مثال نسبت به موفقیت ورزشکاران ایرانی  و یا دانشمندان خارج نشین در سطوح بین المللی ابراز می شوند.
پرداختن به مبارزات به اصطلاح مدنی در فضاهای مجازی که در اکثر مواقع صرف پاسخگویی به انگ زنی های تجزیه طلبی توام با فحش و ناسزاها می گردد موجبات اتلاف انرژی جوانان آذربایجانی را فراهم می کنند که به جای پرداختن به فعالیت های فرهنگی و آموزشی در راستای زبان مادری خود، در مسیرهای نادرست قرار گرفته اند. باز کردن کمپین هایی از نوع تاسیس فرهنگستان زبان ترکی و یا کارت قرمز به حسن روحانی و امثالهم نه تنها مشکلات آذربایجان را حل ننموده است بلکه به جرائت می شود گفت به ضرر خود مردم این منطقه تمام شده اند. اقدام به کمپین درخواست تاسیس فرهنگستان زبان ترکی در شرایطی که فرهنگستانهای غنی و قوی زبان ترکی که در دیگر کشورهای ترک زبان وجود دارد و می توانند در شریط کنونی نیازهای ما را برطرف کنند، کاری بیهود و عبث به حساب می آید. و از طرف دیگرباید توجه داشته باشیم تاسیس فرهنگستان یک زبان زمانی ضرورت پیدا می کند که قبلا آن زبان به عنوان زبان رسمی  مدارس آن منطقه پذیرفته شده و به اجرا در آمده باشد.
حتی اگر فرض کنیم این کمپین ها از طرف نظام حاکم راه اندازی نشده اند و زائیده حس ادای دین دوستداران آذربایجان می باشند، اما در نهایت امر، نه تنها نتیجه دلخواه برای مردم و یا تهدید جدی برای حاکمان ایران به ارمغان نیاورد، بلکه نظام حاکم با تعقیب میزان استقبال و ارزیابی این کمپین ها، توانسته است به وضعیت افکار عمومی جوانان آذربایجان و در کل دیگر نقاط ایران پی ببرد و جهت مقابله با حرکاتی که در آینده می توانند موی دماغش شوند، پیشگیری های لازم را به عمل آورد. برای مثال می توان به بنیاد فرهنگ و ادب آذری اشاره کرد که  حسن روحانی در آخرین سفر خود به تبریز نسبت به  خواسته  فعالان آذربایجانی تحت عنوان درخواست کمپین  فرهنگستان زبان ترکی نشان داد و  اقدام به تاسیس آن نمود.  صد البته بنیادهایی اینچنینی نه تنها در جهت رشد و شکوفایی زبان و ادبیات ترکی گام برنخواهد داشت بلکه تا آنجا که در توانش خواهد بود به محو و نابودی فرهنگ غنی ترکی این مرز و بوم همت خواهد گماشت.
اما سخن مهمتری که ذکر آن در اینجا خالی از لطف نیست، اینست که اینچنین حرکات و فعالیت ها تا چه اندازه توانسته اند در رشد و ارتقاء دانش زبان ترکی مردم نقش بازی کنند؟ آیا توانسته اند، خواندن و نوشتن به زبان مادری را برای کسانی که سالیان دراز است به صورت مداوم خواهان آموزش به زبان مادری خود می باشند و پس از گذشت مدت های مدید هنوز خود را ملزم به یادگیری فنون نوشتاری زبان مادریشان نکرده اند و هنوز هم قادر به نوشتن دو خط نوشته صحیح به زبان ترکی نمی باشند؟ آیا این کمپین ها توانسته اند، حس و علاقه مردم را برای خرید و خواندن کتب به زبان ترکی تقویت کنند؟
آیا این کمپین ها توانسته است برای ترک ایرانی خارج نشین این مسئله را بیاموزد که، اشاعه فرهنگ و موسیقی مردم ما فقط دعوت از یک گروه موسیقی عاشقی به اروپا و یا کانادا و گذراندن شب های نوستالژیک دور از وطن در سالن های موسیقی خارج از کشور نیست؟ آیا این کمپین ها به دوست داران آذربایجان یاد داده است که تهیه یک آلبوم موسیقی ویا چاپ کتاب ترکی در داخل کشور هزینه بردار است و هنرمند و نویسنده شیفته آذربایجان، قادر به تامین مخارج نشر آنها نمی باشد؟
ابراز علاقه عمومی جوانان آذربایجان نسبت به مقوله فوتبال هم خود داستان دیگری است که بطور اعم  از حس ورزش دوستی آذربایجانیان حکایت نمی کند، بلکه عکس العمل و واکنش آنهاست که در درجه اول نسبت به حقوق پایمال شده و آرزو های بر باد رفته شان و در درجه دوم نسبت به غرور ملی پایمال شده شان، که هر دوی اینها زائیده حکومت استبدادی نظام حاکم بر کشور ایران می باشد. اما بد نیست به این موضوع دقت کنیم، زمانیکه به موازات بازی فوتبال تراکتورسازی و نفت تهران قریب به صد هزار نفر جهت تماشای بازی  در ورزشگاه یادگار امام تبریز گرد هم آمده بودند، در عین حال درست در همان ساعات، جوانان هنرمند تبریزی مجبور به اجرای تئاتر خود برای صندلی های خالی سالن شهر شدند.
بیاییم یک حساب سر انگشتی دیگری هم بکنیم. بلیط این بازی به نرخ پنج هزار تومن فروخته شد. با حساب اینکه قریب بر صد هزار نفر برای  تماشای این دیدار بلیط خریده بودند، حساب کنید با این پولهایی که جوانان ما در راه این بازی ها خرج کردند برای چند کودک دهات دور افتاده و محروم آذربایجانی می توانستیم توپ و کفش فوتبال و حتی مهمتر از آن، قلم و دفتر مدرسه و پوشاک مناسب تهیه کنیم.
پس از گذشت این همه سال معلوم می شود گل هایی که یک تیم فوتبال بر دروازه حریف وارد کرد، آن طوریکه انتظار می رفت قادر به گشودن  دروازه های رشد و ارتقاء معنوی جوانانمان در حرکت ملی آذربایجان نگردید و در واقع این گل ها، همان آرزوهای برباد رفته ما و پولهای جوانان آذربایجان بودند که در درون یک توپ فوتبال باد زده شدند و در زمین چمن سپاه پاسداران بالا و پایین پریدند.
وقتیکه جمعیت حاضر در استادیوم تختی در پاسخ به شعار "آذربایجان اویاخدی" ( آذربایجان بیدار است) امام جمعه تبریز، به جای گفتن "اینقیلابا دایاخدی" ( مدافع انفلاب است) همه یک صدا "تیراختورا دایاخدی" (مدافع تراکتور است) فریاد زدند، به همان اندازه که انقلاب نکبت بار را به سخره گرفتند، اگر ریشخندی هم به حساب نیاوریم که نسبت به حرکت ملی آذربایجان زده شد، حداقل می توان آنرا تلنگری قلمداد کرد که نسبت به این حرکت وارد شد.
سر دادن شعار  " آذربایجان میللتی، چکنمز بو ذیللتی" پس از باخت برنامه ریزی شده تیم فوتبال تراکتورسازی تبریز در لیگ خلیج فارس توسط تماشاگران عصبانی، حاکی از این دارد که تیم فوتبال تراکتورسازی نتوانسته است پس ار گذشت سالیان دراز پای تماشاگرانش را از زیر گلیم سبز رنگ زمین چمن استادیوم ها به  بیرون هل دهد و ذلت و عزتش را در ورای زمین فوتبالش جستجو کند.
همه اینها نشانگر آنست که حرکت ملی نوپای آذربایجان راه درازی در پیش رو دارد و فعالان مدنی آذربایجان در زمینه ارتقاء فرهنگی جوانانمان طرح های نوینی را بایستی پیاده نمایند.
  دیر یا زود شاهد فرا رسیدن روزی خواهیم شد که، توپ پلاستیکی قرمز رنگمان با یک شوت بی هوا از توی کوچه، داخل خانه همسایه غریبه مان خواهد افتاد و آن موقع افسوس خواهیم خورد چرا فبل از اینکه پیرمرد بداخلاق با چاقویش به جان توپمان بیافتد، فکری به حال لاروهای سوسک خرداد 85 نکردیم که هنوز هم  که هنوزاست بعد از گذشت نه سال دچار دگردیسی نشده اند.


tumblr lgzmjp Wlc H1qz6f9yo1 500
Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to Google PlusSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn